-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 فروردین 1403 23:22
به کشاورزی روی آورده ام ، بیل به دست گرفتن و کندن زمین ، آبیاری کردن ، هنوز چیزی نکاشته ام ولی ذوق بسیاری در چنته دارم ، ارتباط با خاک ، آب ، گیاه ، هوا در وهله اول روح و روانم را سیراب میکند بدون ترس از ادامه کار ، خیال و واقعیت گویی دیگر مرز ندارند و در هم تنیده ، کلاس درس ، کار مطب ، کشاورزی ، شناور گشته ام
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 اسفند 1402 17:18
سالها از پی هم میآیند و میروند ، کنون سوار بر ایام گشته ام و در این غوطه وری بساط گسترده ام ، آری آری زندگی اینجاست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اسفند 1402 13:00
هی الحی و هو الحاضر هی الغائب ، هو الناظر هو الحق ، هی الخالق انا العشق و انا العشق و انا العشق
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 بهمن 1402 23:41
هُوَ الاَعْلیٰ هُوَ الرَزاق هُوَ الظاهر ، هُوَ الباطن هُوَ الاول ، هُوَ آلاخر هُوَ الکُلُ ، هُوَ الجزٔ
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 دی 1402 08:57
واقعاً آدمی با تغییر زبان (بخوان کلمات ، مفاهیم و ... ) میتواند باورهایش را هم تغییر بدهد ؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 آذر 1402 22:53
کسی قدر روشنایی را میشناسد که به قعر ظلمت رفته باشد ، بسیار فرق است میان تجارب موجودات زنده و غیر زنده ، قطعاً هر ارگانیسم بعنوان یک ساختار حرف های خودش را دارد اگر ما گوش شنوا داشته باشیم . وه که در این بحر چه ها میبینم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 آذر 1402 13:37
همه چیز در گفت و گو است در عالم اضداد ، منتها به زبان خویش ، حال بنگر که در پی چه هستیم شب و روز ؟!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 آبان 1402 03:45
صَباحَ الخیر زد بلبل، کجایی ساقیا؟ برخیز که غوغا میکند در سر خیالِ خوابِ دوشینم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 آبان 1402 21:46
امروز مطلبی خوندم درباره تفاوت حامی بودن و کمک کننده بودن که برام جالب بود هرچند تفاوت دیدگاهی با نویسنده دارم ولی چون کارم معلمی هست باعث شد به فکر فرو برم .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبان 1402 17:55
سوداگران عالم پندار را بگوی سرمایه کم کنید که سود و زیان یکی است
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهر 1402 19:15
داشتم با دوستم راجع به تسلیم شدن گپ میزدیم ، گفتم :من الان زاویه دیدم به تسلیم شدن فرق کرده و ادراکات م تغییر ! گفت:بنظر من تسلیم شدن یعنی عمل کردن ، ادراک مربوط به ذهن میشه ولی تسلیم بدون عمل کردن معنایی نداره! توی ذهنم باهاش مخالفت کردم و گفتم اینم نمیفهمه چی میگم ، من خودم هزار بار ازین مسیر فکر کردم و عمل ، ولی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مهر 1402 13:34
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد چه نکوتر آنکه مرغــی ز قفـس پریده باشد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مهر 1402 23:29
میدونی وختی سر کلاس هستم و دارم با ۴۰ دانش آموز سر و کله میزنم خیلی خسته میشم ولی از خستگیش کیف میکنم ، به جرأت میتونم تنها کاری که وختی میرم اونجا بعدش حالم خوب میشه معلمی هس. خیلی بالا و پایین داره ، تکنیک های مختلفی باید بلد باشی از تخصص درسی گرفته تا روانشناسی نوجوان ، خلاصه که هر جلسه یه چیز جدید یاد میگیرم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مهر 1402 14:54
سرخوشانه https://s30.picofile.com/file/8468384026/%D9%BE%D9%86%D8%AC%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87_%DB%B1%DB%B4%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B7%DB%B1%DB%B3.aac.html
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مهر 1402 23:12
وختی میرم مدرسه با کت و شلوار گشاد ( تیپ گشاد دوس دارم) مثه موش آب کشیده ام که تو لباس فیل رفته ، تصورش کن ، ولی لذت میبرم از این معلمی ، هیچوخت فکرشو هم نمیکردم بیام تو این وادی و با بچه ها بُر بخورم ، چندین سال پیش با یه ای ام اس تبلیغاتی آزمون استخدامی آموزش و پرورش که فقط همون یکبار اومد برام و دیگه نیومد ، اونم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریور 1402 20:01
داشتن تعادل در زندگی یکی از آرزوهای من بود در زندگی که انتخاب هایم بر مبنای جبر زندگی موجب میشد یا در سوی صفر قرار داشته باشم و یا در سمت یک . حدواسطی در زنگی نمیدیدم چرا که معنای لذت و درک زیستن در حدود انتهایی بود نه طیف مابین آنها . بخاطر همین طرز فکرم ، اعمالم اکثر اوقات برخلاف بقیه بود و این مسئله هم آزارم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 شهریور 1402 13:59
سالها پیش از آرامشی که نمیفهمیدم ش به ورطه طوفانی سهمگین درافتادم که سالها به طول انجامید و با گوشت و پوست و استخون لمسش کردم ، دوباره آرامشی هویدا شد که اینبار میبینم ش ، طوفان ها همواره میآیند و می روند و من یاد گرفته ام با آرامش در طوفان زندگی کنم. مفهومی که نامش را خداوند گذاشته ام و سالها با او سر عناد و جنگ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 مرداد 1402 16:15
خارهای باغ خشکیده اند وه چه زیباست علف های هرز گوشه ای به جست و خیز شُش های درختان همه زخمی ظهر گرم تابستان صفایی دارد زمین باغ عجب دل بزرگی دارد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مرداد 1402 22:40
تغییر میخزد زیر پوست و کم کم فرو می رود ، ریشه می دواند ، لایه میزند ، چانه میشود ، بستر میگستراند ، ملحفه میپوشاند و شوق نور خورشید را در وسط مرداد ماه برای برشته کردن مهیا میکند. تا بجنبی دهه ها میگذرد ، همه چیز عوض میشود ، گاهاً عوضی تر هم دیده شده
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مرداد 1402 23:52
هیچ گاه نمیتوانی مسیر دیگران را تغییر بدهی ، تنها میتوانی به مسیر خودت امیدوار باشی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 تیر 1402 19:47
به اکنون نمیدانم مسیر کجاست حتی نمیدانم که کیست میرود هیچ نمیدانم فقط از اینکه اینهمه نمیدانم ناراحت نیستم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 تیر 1402 22:16
حقیقت را می توانی در خواب بیابی.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 تیر 1402 12:34
در هاستلی در دهلی ام ، باران مثل سیل از آسمان میبارد ، یک چیزی را که نمی دانم چیست ، هی پیدا میکنم و دوباره گم میشود! وختی که گم میکنم مأیوس میشوم ، مضطرب میگردم و گیج ، ولی دوباره سر و کله اش پیدا میشود بی آنکه جستجویی کرده باشم و شجاعت در برم میگیرد.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خرداد 1402 23:08
تغییر سبک زندگی به یکباره رخ نمیده ولی یکدفعه دیده میشه ، شاید خیلی از عادت های کوچیک موجب تغییر نظام باورها بشه و پشت اون عادت ها یه محرک قابل اعتماد بایستی وجود داشته باشه که یهو ول نشه و نقطه سر خط . برای هر کسی این نحوه تغییر منحصر به فرد هست و مختص اون ، چه خوبه اندازه مون دستمون بیاد تا بتونیم کش و قوسش بدیم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 خرداد 1402 23:59
و چه حکایت غم انگیزی س از دست دادن هر چیزی در مرور زمان . وختی فکر میکنم قرار است تمام آن چیزها را از دست بدهیم پس لطف داشتنشان در چیست ؟!چنان مسافری که بر خاکی گذر میکند و می رود . از دست دادن انسان ها ، ثروت ، سلامتی ، محبت ، و هزاران عنوان دیگر از داشته ها قطعاً سخت هست ولی آیا راه گریزی هست! چه بسا رنگ تعلق شستن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 خرداد 1402 15:18
هر آنچه آمدنی باشد لاجرم خواهد آمد هر چیز رفتنی باشد ناگزیر خواهد رفت در استیصال بدست آوردن ها ، خواستنها، از دست دادن ها ، آمدن ها و رفتن ها عمر گران میرود. حال آنکه نیاز به بودن است در سایه ای درکی شگرف پ.ن: که چقدر کلمه ناتوان است در بیان حقیقت.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشت 1402 07:56
این آهنگ طوفان چه حس و فکری رو برات ایجاد میکنه ؟ خیابون https://www.aparat.com/v/BAlxc خیابون سر زده از برگای پاییز خودش خالی دلش از غسه لبریز یه راه آشنای روبه خونه به همراه عزیزو مهربونه زمستونا که خیس زیر بارون به چشم انداز غم گین خیابون تو یه نجوای عاشقان نیست دلش خوه همیشه از زمستون تو پاییز تو تنش لبس زرد برگ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشت 1402 23:53
معنای لذت را عوض کن ، طعمش را تلخ ، عطرش را تند و زننده
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشت 1402 23:35
دویدن داره سبک زندگی م رو عوض میکنه ، سبک تغذیه م خواب م رفتار م گفتار م و پندار ایضاً هر چند گاهی نقاطی میشه اکسترمم تابع ولی اونها در اصل تشکیل شده از نقاط ریز نادیده و فقیری که هیچ وخ مهم شمرده نمیشه ولی زندگی تو همون نقاط خلاصه میشه پ.ن: خودتو زندگی کن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشت 1402 10:55
حقا که آنچه بر من میگذرد محصول آنچیزی س که در من میگذرد