جمشید سیبیل

کلن محتویات برای جمشیدسیبیل و فرزاد محفوظ

جمشید سیبیل

کلن محتویات برای جمشیدسیبیل و فرزاد محفوظ


مشکل اینجاست که در حسرت گذشته و حرص آینده سرگردانیم ، میدانی موجوداتی فقط مصرف کننده و نشخوار کننده تمدن مصرفی شده ایم ، در همه جا ، از هر وسیله ای برای سواری گرفتن از ما استفاده میشود ، حتی افکارمان، کتاب هایمان،و در کل زندگیمان در چرخه ای باطل گیر کرده !

گفتن از واقعیت را با برداشت های شخصی و زخم هایمان شستشو میدهیم تا مباد دردی بکشیم و از این رهگذر جهان را می‌نگریم . عقل در پی منافع و دوستداشتن ها رو به زوال ، براستی با این سرعت بدون هضم اطلاعات کجا میرویم ؟




هوا بسردی دیروز نبود ، در پمپ بنزین کنار جاده توقف کردم تا باک را پر کنم ، هنگام پر کردن به رنجش هایم اندیشیدم و اینکه خداوندگونه میتواند نفرت را از من بگیرد ، حرص را از من دور کند تا سبکبال شوم و پر بکشم ! سوار شدم و دوباره براه افتادم ، یکساعت بعد خواب به چشمانم آمد ولی نمی‌خواستم بایستم ، چشمانم بر هم می‌رفت و بر میآمد ، از مردن ترسی نداشتم ، از یخ زدن هم ، ولی چیزی درونم مرا به زندگی وصل میکرد ، نوری از خداوند در درونم بود ، گرمایی از همان هفت سالگی که در خواب مرا در ربود که تویی ، خود را دریاب . 

از نزدیکی قبرستان گذر کردم ، یاد پدرم افتادم که ۲۱ سال پیش در همین جا خاکش کردم والان چندین سال است که حتی سر خاکش هم نرفته ام ، شاید من بی معرفت ام ، اما کار و حرفه اش را پیگیر شدم و در آن وادی گام نهادم . به گمانم معانی تغییر میکند از شخصی به شخص دیگر و تجربه ای به تجربه دیگر .



ناهوشیاری رویه ای است که عادت کردن نامش داده ایم، 


هر زمان ، هر جا ، به سمتی ، به سویی ، در روشنای تاریکی می‌رویم .


تقدیر کار خود را خوب بلد است .

 


می‌دونی اینکه کسی به یادت باشه ، بهت اهمیت بده و دوستت داشته باشه خیلی خوبه و عالی ، ولی می‌دونستی بهتر از اون چیه ؟

 قدر خودمون ، روانمون ، احساسات ، خوراکهایی که به ذهن و جسممون می‌دیم ، با چه نگرشهایی فضای اطرافمون رو می‌سازیم 

زندگی بسیار کوتاهه 


+  پی‌نوشت ؛ حرف خاصی نبوده و نیست جز عرض ارادت