دیده گشاده ایم که باغ و گلستانم آرزوست .
بود آیا که در میکده ها بگشایند ؟
گره از کار فروبسته ما
می شاید لرزید در بادها ، می توان گریه کرد در بورانها ، سالها نه بلکه قرن ها نالید ، ضجه زد و مویه کرد از ناملایمات روزگار ، کمر خم کرد و پیشانی بر خاک سایید ، روزی بر خواهی خواست و دست خواهی کشید بر زانوان لرزانت و با نیم نگاهی بلندخواهی شد