باغ ها را گرچه دیوار و در است
ازهواشان راه با یکدیگر است
شاخه از دیوار سر بر می کشد
میلِ او بر باغِ دیگر می کشد
باد می آرد پیامِ آن به این
وه ازین پیک و پیامِ نازنین
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه ها را دست در دست هم است
تو نه کمتر از درختی سر برآر
پای از زندانِ خود بیرون گذار
دستِ من با دستِ تو دستان شود
کارِ ما زین دست، کارستان شود
ای نفس در نشیب و در فراز
آدمی با آدمی دارد نیاز
گر تو چشمِ او شوی، او گوشِ تو
پس پدید آید چه دریاهایِ نو…
با یاد هوشنگ عزیز