امشب دارم روی یکسری استاندارد میکنم و در همین احوال این فکر به ذهنم خطور کرد که استانداردها چجوری شکا گرفتن ؟ خب گفتم با سعی و خطا و آنالیز نتایج بدست اومده . یعنی استثنا هم وجود داره وسط استانداردها ، خب این با روحیات من که از چهارچوب خوشم نمیاد مطابقت میکنه . و دوباره به سراغ کا دیگری رفتم مثل همیشه .
مشکل از اونجایی شروع شد که هیچ مشکلی نبود ! این اولین مشکل ساخته و پرداخته ذهن ابوالبشر بود ، والا بوخودا ، یعنی بصورت عینی تر اگه بخوام شفاف سازی کنم و با کشیده آب نکشیده ای بفهمونم میشه اینکه !!! آقا اصن اینو ولش کن از اولشم معلوم بود فایه ای نداره این بحث و همش تقصیر این یارو بود ، آره همون ، نه بابا اون بغلیش، اییییییییییییییییییییش (یه پوست شوکولات دیدم،یادم نیس کی خورده بودمش ولی کفنش جا مونده) ، خب بعله دیگه پس چی !؟ نکنه منتظری برات قررررررررش بدم !؟ خدا وکیلی خجالت نمیکشی با اون سنت ، تا حالا به شخصیت آفتابه دقت کردی، با اینکه وظیفش مشخصه ولی شاهونه میشه کنج مستراح و جوری نگات میکنه که حاضری با دست بعله دیگه ولی با اون شخص شخیص هرگز ! الان چهر ماهه میخوام یه شرکت رو ثبت کنم که کار سه هفته بوده والا ولی امان از گشااااااااااااادی ، گشادی مثل لبخند میمونه .
وختی یه هدفی رو تعریف میکنی باید اینو بپذیری که هر حرکتی فی نفسه خطر داره ، کلمه خطر میتونه موجب ترس و ترشح آدرنالین بشه و یا فشارت بیوفته و از حرکت منصرف بشی ، و یا نه باعث جسارت و شجاعتت بشه و بری تو دلش ! خیلی فرق هست بین حماقت و شجاعت که بنظر من فقط از طرز نگرشت میاد که آیا آگاهی داری یا نه بیشعوری ، خب من سالها از حرکت کردن میترسیدم بدلیل همین هم هدفی نداشتم البته گمان میکنم ، ولی بهر روی تجربه به من نشون داد از نشستن چیزی عاید آدم نمیشه از نظر میزان رضایت شخصی از زندگی . یکی از ملاکهای احساس خوشبختی میزان رضایت شخصی از زندگی هست که این هم در گرو رابطه میزان توقع فرد از خودش و تلاشش از طرفی و میزان کارایی و کسب درآمد (چه مادی و چه معنوی) از طرف دیگه هست . در جوامع امروز بدلیل سرعت سریع انتقال اطلاعات و داده ها و تغییرات و تحول بشدت سریع جهان و رفتن به سمت مصرف گرایی موجب شده تا انسانهایی مثل من که نتونستن خودشون رو هماهنگ کنن با این شرایط احساس سرخوردگی و ناتوانی و از طرف دیگه افسردگی بشن . یه راه حلی که من پیدا کرم و دارم بر طبق اون جلو میرم اینه که باید دست به عمل زد و حرکت کرد که این حرکت هم میتونه بصورت فردی باشه و هم گروهی ! منظورم طفن کسب و کار نیست ، بلکه ورزش کردن ، مطالعه ولی با هدف و مقصود مشخص انجام بشه . یعنی بدونی چی میخوای و چی بدست میاری و مسیرت از کجاست تا به کجا ، نرسیدی مهم نیست به ت خ م داشته و نداشته ت .
یه شعر هست که میگه : تو پای به ره نِه ! خود را بگویدت که چوون باید رفت .