جمشید سیبیل علاقه زیادی به چیز خلی داره حالا از هر نوعش ، بنظر این قضیه ریشه نهفته در کمبودهایی دره که مکشوف در ظاهر نیست. جمشید سیبیل بعضی وقتها خلسه میکنه با جدش خرزوی بزرگ و با هم کلی چیز شعر میگن و بعد کشک تَر میخورن و میخوابن بیرون . آقایی که شما باشین صبحها از سگ لرز بیدار میشن و لاف تشکشونو جمع میکنن و میندازن رو دوششون و میان تو خونه و یه جای گرم پیدا میکنن و میچپن تا یکی پیدا شه و گیر بده لنگه ظهره وَخی . جمشید سیبیل جانور عجیبی نیست ولی دوس داره عجیب بنظر بیاد(در راستای کمبودهای ذکر شده)، خو البته کله ش واسه خودش میچرخه از صب تا شوم ولی با اینحال جمشید سیبیل ،جمشید سیبیله و اگه نباشه یه چیزی تو کل دنیا کمه.