جمشید سیبیل

کلن محتویات برای جمشیدسیبیل و فرزاد محفوظ

جمشید سیبیل

کلن محتویات برای جمشیدسیبیل و فرزاد محفوظ



برای من سفر یعنی رفتن و به نظاره نشستن ، همیشه کسانی که با من همسفر میشوند در تعجب فرو میروند و میپرسند سفر مگر گشت و گذار و لذت بردن نیست و به نوعی کم کردن فشار حاصل از مشکلات ؟! در جوابشان می‌گویم برای من سفر یعنی رفتن و رفتن و رفتن ، بی هیچ مقد معینی ، در جاده ها ، جابجایی ها ، نگرانی های و دغدغه های سفر برای من یعنی آرامش ! از پس آن همه مشکلات هنگامی که منزل که از آنجا شروع کرده بودی باز میگردی ، در می یابی که همه چیز همین جاست و تو هیچ جا نرفته ای . هنگامی که سن بالا میرود ، مسئولیت هایت بیشتر میشود ، دنده را خلاص می‌کنی و ماشین را خاموش ، چرا که باور داری کسی در تک تک لحظه ها مراقب تو هست و تنها نیستی در این خاموش سرای که زندگی نامش نهادیم .



میدونی زندگی یه چیز رو مرتب در گوشم زمزمه می‌کنه و اون تغییر هست ، تغییر تغییر تغییر ، همه چیز در حال تغییر هست ، ذره ذره عوض شدن ، به کدوم سمت ! به کجا ! ناخودآگاه ولی گمان بر خودآگاه ، وهم و خیال در پی هم چون قطاری سردرگم در جنگلی تاریک و انبوه .

فکر میکردم خودمو میبینم ، خودمو حس میکنم ، خودمو دوس دارم ، اما اما اما چیزی درونم هست که میگه یه چیزی من رو میچرخونه که نمی‌دونم چیه ، نمی‌دونم نمی‌دونم 


طلسم ذهن 

فریاد مردگان است 

روز از پی شب 

خیال از پی تماشا 

تنها میخواند نغمه روییدن را 

ما که نه از پی او 

بل از بلندی  دیوار 

در سایه ماندیم 



همه آدما زمانهایی با خودشون خیلی حال میکنن، زمانی بیزارن و زمانی بی تفاوت، کدوم حالت رو بیشتر تجربه می‌کنی این روزها ؟

من : حالت چهارم ، راضی ام