در هاستلی در دهلی ام ، باران مثل سیل از آسمان میبارد ، یک چیزی را که نمی دانم چیست ، هی پیدا میکنم و دوباره گم میشود! وختی که گم میکنم مأیوس میشوم ، مضطرب میگردم و گیج ، ولی دوباره سر و کله اش پیدا میشود بی آنکه جستجویی کرده باشم و شجاعت در برم میگیرد.