جمشید سیبیل

کلن محتویات برای جمشیدسیبیل و فرزاد محفوظ

جمشید سیبیل

کلن محتویات برای جمشیدسیبیل و فرزاد محفوظ



نامه ای برای خرزوی خوب و مهربانم .


سلام خرزو جانم ، احوالت خوب است؟ دماغت چاق است و کیفت کوک آیا ؟ میدانی خرزوی خوبم یاد آن روزها بخیر که توهم میزدیم دو نفری و با سقف و دیوار و عنکبوت کنج دیوار گپ میزدیم و او نیز جوابمان را میداد. یادت هس چگونه یکدفعه ساعتهای 2 بعد از نصفه شب از خانه خارج میشدیم و میزدیم به دل خیابان و به قصد شمرون میرفتیم و گرسنه گرسنه بعید از 5 ساعت پیاده روی و با پاهایی خسته و تاول زده بر میگشتیم که بتوانیم لااقل چند ساعت بخوابیم ؟! یادت هس ؟ من که یادمه!  یادته چندبار تصمیم گرفتیم یکدفعه با ماشین برویم چالوس و برگردیم و هدفمان فقط رفتن و فراموش کردن خودمان بود !؟یادت هست ؟ من که خوب یادمه ! یادت هست چقدر خودمان را آزار میدادیم ، من تورا و تو من را بخاطر اینکه نخواهیم فقط فکر کنیم ! به هیچ فکر نکنیم چون هر فکری آزار دهنده بود برایمان و باعث دیوانگیمان میشد ! یادت هس؟! من که خوب یادمه ؟ خرزو جان دلم برایت تنگ شده و از تو دور شدم ویا بهتر بگویم بین ما فاصله افتاده چون من بزرگتر شدم خرزوی خوبم ! فرزاد رشد کرده حتی به اندازه یک مورچه ! یادته چقدر خودمان را تنها حس میکردیم حتی وختی دور و برمان شلوغ شلوغ بود ولی ما انگار درقفسی بودیم دور از همه ! تو باعث شدی من رشد کنم خرزو جانم،یادت بخیر چه جانانه زخم هایم را لیس میزدی و کمکم بودی چون همراهم بودی در آن اوضاع ، هی میگفتم خرزو نمیتوانم دیگر،سالهاس که خسته ام و توان ندارم و هیچ چیز جوابم را نمیدهد و میخواهم بروم، میگفتی مگر امتحان نکردی رفتن را ! ولی دیدی که جسمت گفت نه حالا وختش نیست،باید بمانی و رشد کنی . اگر آن درد کشیدن ها نبود تو بدنبال راه چاره نمیگشتی و مشورت نمیکردی ، هی بگرد و هی بگرد ، سالها گشتی تا کم کم پیدا کردی مسیری را برای رشد کردن خودت، مسیری که مال تو هست و بس ، باز هم در این مسیر رزها و لحظه ها گاهی بر سقف کوبیده شدی و گاهی بر زمین ! گاهی گمان کردی این پایان ماجراس و گاهی گمان کردی تو محکوم هستی به درد کشیدن ! خرزوی خوبم تو به من یاد دادی شیوه نگاهم را عوض کنم، جور دیگر بنگرم به خودم،دیگران،جهان پیرامون. دیگر گمان نمنم من فقط میدانم و من فقط حالیم میشه و من بیشتر از همه بلدم و نیاز به کشی ندارم . خرزو جانم تو به من یاد دادی من نیاز به کمک دارم از کسانی که آنها هم راه خودشان را یافته اند و در مسیر هستند ، شاملو در جایی گفت: ملاقات میکنیم همدیگرا در مسیر ، میبینیم حقیقت را ! خرزوی خوبم من امروز خودم را دوست دارم،دیگران را به اندازه ای که میتوانم دوست دارم و مسیری که میروم را ! نمیگویم بهترین هستم ولی از خودم راضی هستم،روزها بالا و پایین میشوم ولی میدانم این هم جزوی از مسیر من است . خرزوی خوبم دوستت دارم و مشتاقم تو را بعد از مدت زمانی که دور بودیم با حال الانم ببینم .

ارادتمند تو فرزاد